تیری کمان را کشید.

درامِر: متولد دهه‌ي شصت… مثل چوبه‌ی تیر، ظریف و دقیق.

درامز عصاره‌ی زندگی‌اش بود، دغدغه‌ای از سال‌های دور؛ و هیچ‌گاه نواختنش از آموختن جدا نبود… و از آموزاندن. قصه از کلاس درس او شروع شد؛ هنرجوی جدیدی داشت که یکدیگر را دورادور می‌شناختند: یک داروساز، شیفته‌ی درامز. هرازگاهی لابه‌لای درس و تمرین، از این‌در و آن‌در صحبت می‌کردند. در همین صحبت‌ها بود که درامر یک‌بار گله کرد که: «نمی‌دانم چرا با وجود این همه درامر و هنرجوی درامز در ایران، لوازم جانبیِ این ساز این‌قدر سخت پیدا می‌شود… لابد باید همه‌چیزمان به همه‌چیزمان بیاید!» گله‌ای کرد و گذشت، اما…

داروساز: متولد دهه‌ی پنجاه… مثل پیکانِ تیر، مصمّم.

چند روز بعد از آن صحبت، یک شب به درامر زنگ زد: «استاد، چرا خودمان نسازیم؟» داروساز مردِ ساختن بود؛ لذت و هیجانِ ساختن را قبلاً چشیده بود و هیچ هدفی به چشمش دور نمی‌آمد. درامر اما مردّد بود، می‌خواست بهترین را بسازد یا اصلاً نسازد: «فکر جالبی‌ست… اما یک بِرَند، به‌جز سرمایه و مواد اولیه، استراتژی هم می‌خواهد.»

ـ درست می‌گویی… یک نفرِ سومی باید با ما باشد؛ کسی که برای ساخت و معرفی محصول، برنامه بدهد.

ـ بله، اما من چنین شخصی سراغ ندارم… یا شاید دارم…؟

استراتژیست: متولد دهه‌ی هفتاد… مثل پَرِ تیر، بلندپرواز.

با درامر دوست بود. طی سال‌ها، کارهای مختلف را امتحان کرده و به‌خصوص، در عوالمِ دیزاین بسیار چرخیده بود. در همین راه، برای تولید و تبلیغ محصولاتش، صفر تا صدِ پیش‌برد یک برند را آموخته و آزموده بود. درواقع، او همان نفرِ سومی بود که می‌خواستند.

تیری از کمان رها شد.

سه نسل، یک تیر: پیکان و چوبه و پَر.

هسته‌ی اصلی برند شکل گرفت و این سه نفر، بارها و بارها در جلسات طولانی با هم نشستند و گفتند و شنیدند؛ توانایی‌ها و امکانات خود را سنجیدند و نیازها و خواسته‌های مخاطب را بررسی کردند. با هم فکر کردند و با هم طرح زدند. طرح‌ها را آزمودند و باز طرح زدند… و عاقبت، تیر را رها کردند.

تیری در هواست: الکمیست.

زاده‌ی قرن نو، نوپروازی با تجربه‌ی سه نسل.

از بلندترین قلّه پر می‌کشد و با جانِ کمان‌گیر، اوج می‌گیرد. از دشت‌ها و رودها می‌گذرد. مرزی نمی‌شناسد، مرزها را او می‌سازد. نسیم مغرب با اوست و خورشید مشرق بر او می‌تابد. اوج می‌گیرد و معلوم نیست که بر کدام درخت می‌زند؛ اما همه می‌دانند: این، تیری‌ست که بر هرچه بزند، می‌نوازدَش.

 

اینک الکمیست: بر زندگی بزن!